درباره من
من وهاب آریان هستم تحصیل کرده مقطع دکتری فلسفه محض و ارشد روانشناسی عمومی و البته سالها تحصیل و مطالعه و پژوهش در حوزه ادیان و عرفان و فرهنگ.
به گواه تاریخ سیام شهریور سال ۱۳۵۸ در شهرستان کازرون استان فارس پا به عرصه هستی گذاشتم و بعد از اتمام دوران پنج ساله دبستان به همراه خانواده به شیراز مهاجرت کردم. دوران سه ساله راهنمایی و چهار ساله دبیرستان را به ترتیب در مدرسه پورنواب و ملاصدرا شیراز گذراندم. پس از گرفتن دیپلم در ابتدا به تحصیل در علوم دینی علاقمند شدم و چند سالی نگذشته به علوم عقلی و فلسفی علاقه فراوان پیدا کردم و راهی تحصیل در آن رشتهها شدم. اراده روزگار بر آن شد به قم سفر کنم و برای ادامه تحصیل در رشته فلسفه غرب به دانشگاه مفید راه یابم. دانشگاهی واقعا مفید که مملو از اساتیدی فرهیخته بود. پس از آن برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری فلسفه محض راهی تهران شدم و به موازات آن، تحصیل در رشته روانشناسی هم آغاز گردید و تا کارشناسی ارشد ادامه یافت.
نمیدانم توضیح این موارد لازم است یا نه اما در مقام معرفی به عرض میرساند؛ پانزده سال سابقه تدریس در دانشگاه به صورت حضوری و مجازی دارم که البته دو سه سال اخیر تدریس مجازی و غیرحضوری فزونی گرفته و انگار با مذاقم خوشتر است. تا به حال بیش از شصت مقاله علمی نوشتهام، دبیر و هیأت تحریریه چند مجله علمی و مسئول آموزش موسسه فرهنگی ابنسینا که با دوستان راه انداختهایم هستم. چند سالی هم در دانشگاه مفید مسئول اداره امور پژوهش اساتید بودم که ادامه تحصیل و تدریس مانع حضورم در آن دانشگاه شریف شد. حوزههای مورد علاقه من برای مطالعه؛ فلسفه خصوصا ملاصدرا در شرق و اگزیستانسیالیستها در غرب و در روانشناسی علاقمند به موضوعات انگیزشی، فردی، خانواده و تربیتی و آشنایی با افکار اروین یالوم و جان گاتمن را دوست دارم. علاقهام به ورزش هر چیزی که ذیل نام ایران و تیم ملی باشد راضیم میکند اما شاید فوتبال و والیبال و کشتی در اولویت باشد. عاشق موسیقی سنتی ایرانی و بعضاً خوانندههای پاپ با مضامین قابل قبول هستم. راستی نامم را خیلی دوست دارم، چند سالی به خاطر غریب بودنش مورد پسندم نبود، در حال حاضر وهاب شدن آرزویم است.
طبیعت گردی با همسر و خانواده را خیلی دوست دارم و البته شیراز را از همه دنیا بیشتر.
عاشق ملاصدرا و حافظ شیرازی هستم، شاید اندک شباهتی که زندگیم به این دو بزرگوار دارد در میزان این علاقه دخیل باشد؛ چون مادر لسانالغیب، کازرونی و جناب ملاصدار سالها دور از شیراز و در غربت به سر برد، هم آرامم میکند و هم گاهی اوقات غم غربت را برایم قابل تحمل میکند. راستی دوستانی دارم عزیزتر از جان که به داشتنشان مباهات میکنم، روزگار خوبی دارم راضی هستم. همین