خیانت و وفاداری(داستان واقعی)
امروز دختری رو دیدم توی خیابون که داشت با موبایل حرف می زد.
شروع کرد جیغ زدن و با گریه و التماس…
جلوی مغازه تند تند قدم می زد و با کسی داشت حرف می زد.
فقط می گفت تو رو خدا تمومش کن، بیا از نو شروع کنیم، من هنوز دوست دارم…
باشه غلط کردم، دیگه اخلاقم رو خوب می کنم.
دیگه بهت گیر نمیدم، دیگه نمیگم با دوستات نرو، آقا بخور به درک من دیگه به اون زهرماری کاری ندارم!
اما تو رو خدا نرگس و اون هرزه ها رو بذار کنار..
رحم کن به بچه تو شکمم!
بفهم دوست دارم!
این آخری ها رو داشت با جیغ و گریه بیشتر می گفت و گاهی می زد تو سر و صورت خودش…
اصلاً صحنه خوبی نبود!
نمی تونستم قدم از قدم بردارم، انگار منم ناخواسته داشتم به اون حامد بی معرفت التماس می کردم…
تو رو خدا تمومش کن! بسه دیگه!
یه لحظه برگشتم دیدم نه فقط من بلکه حدود ۲۰ نفری مثل من ایستادن و منتظرن این حامد برگرده…
اما هی داشت جیغ های بنفش دختر بیشتر می شد.
دختر بی زبان مارو نمی دید فقط گریه می کرد و التماس و خودزنی…
مگه چی اون زنیکه از من بهتره؟!
مگه کم برات گذاشتم؟
مگه با همه چی نساختم!
یک دفعه گوشی رو زد زمین و رفت سمت خیابون تا خودش رو بندازه جلوی ماشین که یه نفر آخرین لحظه گرفتش و نذاشت.
می خوام بگم قبل از رسیدن به این نقطه باید چشم باز کنید، دقت کنید، بعد انتخاب کنید.
خودکشی دردی رو دوا نمی کنه.
اما می خوام بهتون بگم اگر با چنین مشکلی مواجه شدید حتماً حتماً به یک مشاوره امین مراجعه کنید.
آموزش ببینید و با روش صحیح و درست خیانت را درمان کنید.
هم میشه یاد گرفت که چه طور از خیانت جلوگیری کرد و هم اینکه چه طور اگر دچار شدید درمان کرد.
کافیه درست تصمیم بگیرید.
در دوره همسر وفادار نکات بسیار مهم و طلایی رو براتون آماده کردیم که میتونه خیلی به شما کمک کنه .
همین حالا اقدام کنید.
دیدگاهتان را بنویسید